انتطاح

لغت نامه دهخدا

انتطاح. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) با هم سرون زدن قچقار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سرون زدن گاو و قوچ و مثل آن. ( غیاث اللغات ). شاخ بشاخ زدن. ( از اقرب الموارد ). با یکدیگر سُرو زدن. ( تاج المصادر بیهقی ). سر زدن و شاخ انداختن. ( یادداشت مؤلف ). || تلاطم و بر هم خوردن موجها و سیلها بنابر تشبیه به شاخ زدن قوچان به یکدیگر. ( از اقرب الموارد ) :
دست و پا ساکن بآب اندر سباح
به رود از اعجمی با انتطاح.
مولوی ( مثنوی ).

پیشنهاد کاربران