انتشاط

لغت نامه دهخدا

انتشاط. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) باز کردن پوست ماهی. || بدندان کشیدن شتر علف را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || کشیدن گره تا گشاده شود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گزیدن مار کسی را. || گرفتن و راندن نشیطه : انتشط القوم ُ نشیطة؛ اخذوها و ساقوها. و رجوع به نشیطة شود. || ربودن چیزی را و محکم کردن آنرا. || اطمینان کردن. || کشیدن کسی را به چیزی و بلند کردن او را بدان : انتشط فلاناً الی کذا؛ جذبه الیه و رفعه الیه ، و از آنست : «رأیت ُ کان سبباًمن السماء دلی فانتشط النبی ». ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران