انتتاش. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) انتتش الحب انتتاشاً؛ خیسید آن تخم در زمین و نیش زد. ( ناظم الاطباء ). || سر بیرون آوردن گیاه از زمین پیش از آنکه بیخش برآید. ( منتهی الارب ). انتتش النبات ؛ سر برآورد آن گیاه از زمین پیش از آنکه ریشه اش محکم گردد. ( ناظم الاطباء ). این فعل در تاج العروس و اقرب الموارد و متن اللغة و شرح فارسی قاموس دیده نشد. و رجوع به انتاش شود.