انتبار

لغت نامه دهخدا

انتبار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) آبله کردن دست و آماسیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). آبله زدن دست ، عمر گفت : «ایاکم و التخلل بالقصب فان الفم ینتبر منه ». ( از اقرب الموارد ). || بر منبر شدن خطیب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بر بالای منبر رفتن خطیب و واعظ. || تورم زخم و بلند شدن جای آن. ( از اقرب الموارد ) . || بازماندن از کار: انتبر عن الامر؛ بازماند از آن. ( منتهی الأرب ، ذیل «ت ب ر» از باب انفعال ).

فرهنگ فارسی

آبله کردن دست و آماسیدن بر بالای منبر رفتن خطیب و واعظ ٠ یا تورم زخم و بلندی شدن جای آن ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس