انتباذ

لغت نامه دهخدا

انتباذ. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) افشاردن. || یک سو شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بیک سو شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). اعتزال و تنحی ، گویند انتبذ الی ناحیة و همچنین انتبذ مکاناً؛ یعنی آنجا را عزلتگاهی دور برای خود ساخت. ( از اقرب الموارد ). گوشه گرفتن. گوشه گیری کردن. || کرانه گزیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تنحی از قوم. ( از اقرب الموارد ). || بر خود پیچیدن هر دو قوم در جنگ. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تحیز هر دو گروه در جنگ. ( ازاقرب الموارد ). || نبیذ ساختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || نبیذ افکندن : انتبذالتمر او الزبیب ؛ صار نبیذاً. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران