انبوهناک. [ اَم ْ] ( ص مرکب ) عریض و گشاده و پهن و فراخ. || فراوان و بسیار. ( ناظم الاطباء ): اثعل الورد؛ انبوهناک گردید. ائتک الورد، انبوهناک شد. ( منتهی الارب ).