انبهی

لغت نامه دهخدا

انبهی. [ اَم ْ ب ُ ] ( حامص ) مخفف انبوهی :
نز انبهی تواند آمد بگوش بانگ
نز دیدگان تواند رفتن برون نظر.
مسعودسعد.
گوسفندان گر بروننداز حساب
زانبهیشان کی بترسد آن قصاب ؟
مولوی.
بس سرای پر ز جمع و انبهی
پیش چشم عاقبت بینان تهی.
مولوی.
ز انبهی برگ پنهان گشته شاخ
ز انبهی گل نهان صحرا و کاخ.
مولوی.
و رجوع به انبوهی شود.

فرهنگ فارسی

مخف انبوهی

پیشنهاد کاربران

انبوهی
زیادی
بسیاری
پیش از آن کین خاکها خسفش کنند
پیش از آن کین بادها نشفش کنند
ز انبهی برگ پنهان گشته شاخ
ز انبهی گل نهان صحرا و کاخ
✏ �مولوی�

بپرس