انبرو

لغت نامه دهخدا

انبرو. [ اَم ْ ب َ ] ( اِ ) امرود. ( ناظم الاطباء ) :
فروناگذشته بگیرد گلو
چو ناپخته باشد هنوز انبرو.
میرنظمی ( از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 126 الف ).
و رجوع به امرود شود.

فرهنگ فارسی

امرود

پیشنهاد کاربران

بپرس