انبال. [ اِم ْ ] ( ع مص ) تیر انداختن. || تیر انداختن آموختن. || تیر دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تیر فرا کسی دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). تیر دادن بکسی تا آن را بیندازد. ( از اقرب الموارد ). || رسیدن و رطب شدن خرمای درخت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رطب دادن نخل. ( از اقرب الموارد ). || تیر غلیظ و آکنده آوردن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ): انبل قداحه ؛ یعنی آورد تیرها را ستبر. ( شرح قاموس ).انبال. [ اَم ْ ] ( ع اِ ) ج ِ نَبْل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به نبل شود.