یکی گنبدی دید افراشته
ز دینار سرتاسر انباشته.
فردوسی.
و در میان شهر آنجا کی مثلاً نقطه پرگار باشد دکه ای انباشته برآورده است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 138 ). رکیّة مِدفان ؛ چاه انباشته. ( منتهی الأرب ، ذیل د ف ن ). || کبیسه : و این سال ( سالی که سیصد و شصت و شش روز بود ) را بیونانی اولمفیاس خوانند و بسریانی کبیستا و چون به تازی گردانی کبیسه بود، ای انباشته ، که چهاریکهای روز اندرو انباشته همی آید روزی تمام. ( التفهیم بیرونی چ جلال همایی صص 220 - 221 ).