انباشت

/~anbASt/

معنی انگلیسی:
accumulation, bank, collection, drift

لغت نامه دهخدا

انباشت. [ اَم ْ ] ( مص مرخم ) انباشتن. || ( اِ ) پری و امتلاء. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

انباشتن . پری و امتلائ

فرهنگستان زبان و ادب

{accumulation} [اقتصاد] فزونی یا رشد سرمایه به ویژه براثر افزودن مداوم یا مکرر متـ . انباشت سرمایه accumulation of capital
{accumulation} [علوم جَوّ] در یخسار شناسی، مقدار برف یا دیگر شکل های آب جامد که به یخسار یا میدان برف افزوده میشود

واژه نامه بختیاریکا

تل امبار؛ کُمِه؛ خَرَک؛ تلنبار

دانشنامه آزاد فارسی

اَنباشت (accumulation)
در علوم زمین، افزایش برف و یخِ یخچال های طبیعی۱. این فرآیند عکس یخکاست (فرساب)۲ است. حجم برف در هنگام بارش و بهمن افزایش می یابد، به تدریج فشرده می شود، و یخ می زند. هرچند انباشت در همۀ نقاطِ یخچالی صورت می گیرد، در ارتفاعات بالاتر که یخچال از آن جا شروع می شود و دمای پایین تری هم دارد، نظرگیرتر است.
glacierablation

پیشنهاد کاربران

توجه داشته باشید برخی از واژگانی که پس از ب به ن میرسند امروزه به م هیخت ( تبدیل ) شده اند
شنبه = شمبه
انباشت = انب هشت = انب ( هم ( انباز = همباز = شریک ) ) هشت => هم هشت
هشت شدن یعنی وارد شده ( هست شدن ) - > هم هشت = روی هم قرار گرفته
...
[مشاهده متن کامل]

=> انباشت = روی هم قرار گرفته = امروه مانای ذخیره را میدهد

ذخیره

بپرس