انباری. [ اَم ْ ] ( اِخ ) شاعر معاصر رشید وطواط بود. شخص اخیر بیت زیر را از وی نقل کرده است :
آن کودک طباخ بر آن چندان نان
ما را بلبی همی ندارد مهمان.
( از حدائق السحر چ عباس اقبال ص 41 ).
اطلاع دیگری از او بدست نیامد.انباری. [اَم ْ ] ( اِخ ) ابوالبرکات کمال الدین عبدالرحمان بن محمدبن عبیداﷲ انصاری. و رجوع به ابن انباری... شود.
انباری. [ اَم ْ ] ( اِخ ) ابوالحسن. حکیم و ریاضی دان بود. رجوع به ابوالحسن انباری شود.
انباری. [ اَم ْ ] ( اِخ ) ابوبکر محمدبن ابی محمدقاسم بن بشاربن حسن. رجوع به ابن انباری... شود.
انباری. [ اَم ْ ] ( اِخ ) احمدبن اسحاق نحوی ، مکنی به ابوجعفر. رجوع به احمد... شود.
انباری. [ اَم ْ ] ( اِخ ) داودبن هیثم بن اسحاق بن بهلول... تنوخی لغوی نحوی. رجوع به ابوسعید داود... شود.
انباری. [ اَم ْ ] ( اِخ ) یا مقری انباری ، شمس الدین ابوعبداﷲ محمدبن احمد. او راست : المختار من نوادر الاخبار. ( از معجم المطبوعات ).
انباری.[ اَم ْ ] ( اِخ ) عبیداﷲبن احمدبن یعقوب ، مکنی به ابوطالب. از علمای شیعه بود. رجوع به ابوطالب... شود.
انباری. [ اَم ْ ] ( اِخ ) محمدبن ابی الفضل ، مکنی به ابوطاهر از ادبای مصر بود. رجوع به ابوطاهر... شود.
انباری. [ اَم ْ ] ( اِخ ) یا ابن الانباری ، محمدبن عبدالکریم بن ابراهیم بن عبدالکریم سدیدالدوله. ( 469 - 558 هَ.ق. ). فاضل و ادیب بود و در دستگاه خلفای عباسی در بغدادتقرب و مقام داشت. ( از اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 919 ).