انبار کردن


معنی انگلیسی:
stock, stockpile, store, warehouse, impound, to store, to hoard

لغت نامه دهخدا

انبار کردن. [ اَم ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جمع کردن. توده کردن. روی هم انباشتن. بر یکدیگر نهادن :
از چندان باغهای خرم و بناها... بچهار پنج گز زمین بسنده کرد و خاک بر او انبار کردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384 ).
چهل گاو گردون ز زر بار کرد
دوصد دیگر از دیبه انبار کرد.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 303 ).
سبکباری کنی دعوی و آنگاه
گناهان کرده ای بر پشت انبار.
ناصرخسرو.
اگر تو عفو کنی بر دلم ببخشایی
کنم ز تنگه به بالای این حصار انبار.
مسعودسعد.
پس پسران را بر هم می نهاد تا صد پسر رابر همدیگر انبار کرد و آن چیز بالاتر همی شد و همی نمود. ( مجمل التواریخ ).
کی توان از سینه داغ انبار کرد
که شرار آه تخم شور نیست.
ظهوری ( از آنندراج ).
|| احتکار کردن. ذخیره کردن.

فرهنگ فارسی

جمع کردن . توده کردن روی هم انباشتن .

واژه نامه بختیاریکا

سَر یَک نُهادن

مترادف ها

stock (فعل)
انبار کردن، ذخیره کردن، به موجودی افزودن

store (فعل)
اندوختن، انبار کردن، ذخیره کردن

barn (فعل)
انبار کردن

garner (فعل)
انباشتن، انبار کردن، درویدن

stash (فعل)
انباشتن، انبار کردن، ذخیره کردن

warehouse (فعل)
انبار کردن

yard (فعل)
انبار کردن

ensile (فعل)
انبار کردن، سیلو کردن

فارسی به عربی

کدس , مخزن
( انبار کردن(در حیاط ) ) ساحة
حضیرة

پیشنهاد کاربران

بپرس