انباج

لغت نامه دهخدا

انباج. [ اِم ْ ] ( ع مص ) سخن آمیخته و ناپیدا گفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تخلیط در کلام. ( از اقرب الموارد ). || بر پشته نشستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بر نباج ( پشته ) نشستن. ( از اقرب الموارد ).

انباج. [ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بخش افجه شهرستان تهران با 196 تن سکنه. آب آن از رودخانه افجه و محصول آن غلات و بنشن است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

ده از دهستان بخش افجه شهرستان تهران . آب از رودخانه محصول : غلات و بن شن .

پیشنهاد کاربران

بپرس