ای سوزنی بر اسب انابت سوار شو
بستان ز دست دیو فریبنده پالهنگ.
سوزنی.
یکی از بندگان گنهکار پریشان روزگار دست انابت بامید اجابت بدرگاه حق جل و علا بردارد. ( گلستان ). و رجوع به انابه شود. || قلب را از تاریکی های شبهه بیرون آوردن است ، و گفته اند انابت بازگشت از کل است بسوی آنکه کل از آن اوست و گفته اند انابت بازگشت از غفلت بسوی ذکر [ یادآوری خدا ] و از وحشت بسوی اُنس است. ( از تعریفات جرجانی ). نزد سالکان عبارت است از رجوع از غفلت بذکر، و گفته اند توبه در افعال ظاهری است و انابت در افعال نهانی و امور مربوط به باطن یعنی در اموری که بین بنده و حق تعالی است. و نیز گفته اند انابت بازگشت بخداست از هر چیزی. و شیخ شهاب الدین گفته است : «منیب کسی است که او را جز حق مرجعی نباشد».و نیز گفته اند انابت بازگشت از حق بحق است نه بازگشت از چیزی غیر او، چه کسی که جز از حق تعالی بازگردد،انابت او بیهوده و تباه است. و نیز گفته اند انابت ترک اصرار و ملازمت استغفار است. و گفته اند انابت بر سه وجه است : انابت از سیئات بسوی حسنات و انابت از ماسوی اﷲ بسوی خدا و انابت از خدا بخدا. و بعضی از اهل معرفت گفته است انابت اخلاص است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1373 ). و رجوع به انابة و انابه شود.انابت. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش بردسکن شهرستان کاشمر با 683 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن پنبه ، زیره و گاورس است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
انابة. [ اِ ب َ ] ( ع مص ) قائم مقام گردانیدن کسی را. ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). قائم مقام کسی گردانیدن. ( آنندراج ). گویند انبته عنه انابةً؛ یعنی قائم مقام او گردانیدم او را. ( از منتهی الارب ). و رجوع به انابت شود.