امیم. [ اَ ] ( ع اِ )سنگی که بدان سر شکنند. ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). ج ، امائم. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به امیمة شود.
امیم. [ اِ ] ( ع اِ ) ممال امام :
گفت امت مشورت با که کنیم
انبیا گفتند با عقل امیم.
مولوی ( مثنوی ).
آفتابا با چو تو قبله وْ امیم شب پرستی و خفاشی می کنیم.
مولوی ( مثنوی ).
و رجوع به امام شود.