امیزیدن
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پلکیدن، رفت و آمد کردن، آمیختن
مخلوط شدن
آمیزیدن [مص] معاشرت کردن
بیامیز اندکی ای کان رحمت
که تا گردد رخ زرد تو رنگین سعدی
آمیختن - درهم کردن
از آن و این چه می لافی؟ طلب کن شربت شافی
ز کفر و دین می صافی، بیامیز و بهم در کش اوحدی
بیامیز اندکی ای کان رحمت
که تا گردد رخ زرد تو رنگین سعدی
آمیختن - درهم کردن
از آن و این چه می لافی؟ طلب کن شربت شافی
ز کفر و دین می صافی، بیامیز و بهم در کش اوحدی