مشتاق تو بهیچ جمالی نظر نکرد
بیمار تو ز هیچ طبیبی دوانخواست
بر ما دلت نسوخت ندانم چرا نسوخت
مارا دلت نخواست ندانم چرا نخواست.
مدعئی گفت به لیلی بطنز
رو که بسی چابک و موزون نه ای
لیلی از آن حال بخندید و گفت
با تو چه گویم که تو مجنون نه ای.
( از ریاض العارفین ص 187 ).
و رجوع به حسن دهلوی در همین لغت نامه و فرهنگ سخنوران شود.