امیرحسن دهلوی

لغت نامه دهخدا

امیرحسن دهلوی. [ اَ ح َ س َ ن ِ دِ ل َ ] ( اِخ ) پسر علی سنجری ، ملقب به نجم الدین. عارف و شاعر و خوشنویس بود. در سال 771 یا 731 هَ.ق. درگذشت. از اشعار اوست :
مشتاق تو بهیچ جمالی نظر نکرد
بیمار تو ز هیچ طبیبی دوانخواست
بر ما دلت نسوخت ندانم چرا نسوخت
مارا دلت نخواست ندانم چرا نخواست.
مدعئی گفت به لیلی بطنز
رو که بسی چابک و موزون نه ای
لیلی از آن حال بخندید و گفت
با تو چه گویم که تو مجنون نه ای.
( از ریاض العارفین ص 187 ).
و رجوع به حسن دهلوی در همین لغت نامه و فرهنگ سخنوران شود.

فرهنگ فارسی

پسر علی سنجری ملقب به نجم الدین عارف و شاعر و خوشنویس بود .

دانشنامه آزاد فارسی

امیرحَسن دِهْلَوی (بدایون ۶۵۰ـ دولت آباد ۷۳۷)
(معروف به: سعدی هندوستان) شاعر پارسی گوی و عارف هندوستانی. پنج سال در مولتان در دربار محمد قاآن، پسر سلطان غیاث الدین بلبن، بود. پس از هجوم مغولان به مولتان، دو سال با امیرخسرو دهلوی در اسارت بود. به اشارۀ امیرخسرو به تصوّف گرایید و به نظام الدین اولیا دست ارادت داد. شهرت وی در غزل سرایی است. از نوآوری های او سرودن مدیحه در قالب مثنوی های کوتاه در اوزان گوناگون است. از آثارش: دیوان؛ مثنوی عشق نامه؛ فواید الفؤاد/ ملفوظات خواجه نظام الدین اولیا (تهران، ۱۳۷۷ش). کلیات او به چاپ رسیده است (حیدرآباد دکن، ۱۳۵۲ق).

پیشنهاد کاربران

بپرس