مجنون ز سر امیدواری
می کرد بسجده حق گزاری.
نظامی.
عاشق چو شنید امیدواری گفتا که بیار تا چه داری.
نظامی.
کاری که ازو امید داری باشد سبب امیدواری.
نظامی.
عمر دگر بباید بعد از فراق ما راکین عمر صرف کردیم اندر امیدواری.
سعدی.
|| انتظار. توقع. چشم داشت هر چیز خوب : لطفی کن از آن لَطَف که داری
بگشای در امیدواری.
نظامی.
در ترس چنان امیدواریست در وقت امید رستگاریست.
نظامی.
بدان کرم که تو داری امیدواری هست.سعدی ( گلستان ).