امید بستن. [ اُ/اُم ْ می ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) امید پیدا کردن. امیدوار شدن. ( فرهنگ فارسی معین ). دل بستن. آرزومند بودن : در دوست بجان امید بسته با شوی ز بیم جان گسسته.
نظامی.
چه بندم بر آن وعده امّید نیز کزو بهره ام انتظار است و بس.
کمال خجندی ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) امید بستن بر. امید پیدا کردن نسبت به امیدوار شدن به .