فلیپ سان ( ۱۹۹۲ ) در واکنش به رویکرد نئو استعماری کشورهای انگلیسی زبان برای احیای سلطه خود در کشورهایی که درگذشته مستعمره بوده اند از طریق گسترش و ترویج مدل های آموزش زبان انگلیسی، نظریه امپریالیسم زبانی را تبیین کرد. پنی کوک ( ۱۹۹۴ ) با رویکردی مشابه مدل های آموزش زبان انگلیسی را انعکاس خاستگاه شبه سیاسی طرفداران آن ها برمی شمارد. از سوی دیگر، مودیانو ( ۲۰۰۷ ) معتقد است انگلیسی پیش شرط مشارکت در شمار گسترد ه ای از فعالیت ها است و تأکید می کند دهکده جهانی با پشتوانه انگلیسی در حال شکل گیری است.
براون ( ۲۰۰۲ ) در مورد تدریس زبان انگلیسی به نکته مهمی اشاره می کند، بیش از یکصد سال است که حرفه آموزش زبان در تعقیب ناموفق مدلی واحد و جهان شمول برای آموزش زبان است. گزارش های تاریخی مملو از مدل های آموزش زبان است که یکی پس از دیگری جانشین یکدیگر شده اند. فیلپ سان ( ۱۹۹۲ ) همچنین به مدل های آموزش زبان انگلیسی به مثابه ابزارهای امپریالیسم زبانی می نگرد. ریچاردز ( ۲۰۰۲ ) می گوید استدلال طرفداران نظریه امپریالیسم زبانی این است که آموزش و پرورش و خصوصاً زبان انگلیسی فعالیت های خنثی سیاسی نیستند. به بیان دیگر، تسلط به زبان انگلیسی سبب افزایش قدرت و کنترل جمعیت اندک بهره مند می گردد.
یکی از جنبه های بحث برانگیز آموزش و یادگیری زبان انگلیسی که در هزاره سوم میلادی توجه بسیاری از صاحب نظران را معطوف به خود کرده است، جنبه های هژمونیک زبان انگلیسی است. با وجود این، متأسفانه مطالعات اندکی در خصوص اهداف سلطه جویانه و هژمونیک کشورهای انگلیسی زبان در اشاعه و ترویج زبان در بافتار اجتماعی - سیاسی ایران صورت گرفته است. اما در مقابل، در خصوص تأثیر اجتناب ناپذیر فرهنگ بر آموزش زبان خارجی، کتاب های متعددی در کشورهای دیگر به چاپ رسیده است و همچنان مطالعات در این خصوص ادامه دارد ( محسنی و کریمی، ۲۰۱۲ ) .
بسیاری از محققان خارجی نیز در کتاب ها و مقالات خود بر تأثیر انکار ناپذیر فرهنگ بر زبان آموزی، عمدتاً بدون اشاره به استفاده های امپریالیستی از زبان، تأکید می کنند. برای مثال، الی هینکل ( ۲۰۰۵ ) می نویسد «زبانشناسان کاربردی و معلمان انگلیسی متوجه اند که زبان دوم و خارجی را به ندرت بشود بدون آگاهی از فرهنگ جامعه ای که به آن زبان تکلم می کنند، آموخت و تدریس کرد».
در پارادایم متعارف آموزش زبان انگلیسی غالباً گفته می شود که آموزش انگلیسی را نمی توان از آموزش فرهنگ گویشوران بومی آن زبان جدا کرد ( هیدو هوریب، ۲۰۰۸ ) . بر همین اساس بسیاری از معلمان زبان بر وجود رابطه مهم بین زبان و فرهنگ سخنوران بومی و بر لزوم ادغام آن فرهنگ در آموزش زبان تأکید دارند. کراوفورد - لانگ ( ۱۹۸۴ ) قاطعانه بیان می کند که مطالعه زبان بدون مطالعه فرهنگ سخنوران بومی آن زبان کار عبثی است. با وجود این، بسیاری از مردم گسترش جهانی انگلیسی و کاربرد روزافزون آن را به عنوان زبان میانجی می دانند. در بسیاری از کشورهای غیر انگلیسی، زبان انگلیسی به عنوان زبان بین المللی و نه زبان انگلو - امریکن آموخته می شود. اسمیت ( ۱۹۸۷ ) بر این باور است که لزومی ندارد گویشوران غیر بومی انگلیسی را همانند بومی آن زبان بکار برند. اگر این منطق پذیرفته شود، ارتباط مستقیم و معمولی بین زبان انگلیسی و فرهنگ های گویشوران بومی، دیگر پیش فرض انگاشته نخواهد شد ( هیدو هوریب، ۲۰۰۸ ) . اما این به منزله تدریس انگلیسی در خلاء فرهنگی نمی باشد. بلکه بر اساس نظر کاچور ( ۱۹۹۲ ) انگلیسی بیانگر مجموعه ای از فرهنگ ها و نه یک دو فرهنگ خاص می باشد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبراون ( ۲۰۰۲ ) در مورد تدریس زبان انگلیسی به نکته مهمی اشاره می کند، بیش از یکصد سال است که حرفه آموزش زبان در تعقیب ناموفق مدلی واحد و جهان شمول برای آموزش زبان است. گزارش های تاریخی مملو از مدل های آموزش زبان است که یکی پس از دیگری جانشین یکدیگر شده اند. فیلپ سان ( ۱۹۹۲ ) همچنین به مدل های آموزش زبان انگلیسی به مثابه ابزارهای امپریالیسم زبانی می نگرد. ریچاردز ( ۲۰۰۲ ) می گوید استدلال طرفداران نظریه امپریالیسم زبانی این است که آموزش و پرورش و خصوصاً زبان انگلیسی فعالیت های خنثی سیاسی نیستند. به بیان دیگر، تسلط به زبان انگلیسی سبب افزایش قدرت و کنترل جمعیت اندک بهره مند می گردد.
یکی از جنبه های بحث برانگیز آموزش و یادگیری زبان انگلیسی که در هزاره سوم میلادی توجه بسیاری از صاحب نظران را معطوف به خود کرده است، جنبه های هژمونیک زبان انگلیسی است. با وجود این، متأسفانه مطالعات اندکی در خصوص اهداف سلطه جویانه و هژمونیک کشورهای انگلیسی زبان در اشاعه و ترویج زبان در بافتار اجتماعی - سیاسی ایران صورت گرفته است. اما در مقابل، در خصوص تأثیر اجتناب ناپذیر فرهنگ بر آموزش زبان خارجی، کتاب های متعددی در کشورهای دیگر به چاپ رسیده است و همچنان مطالعات در این خصوص ادامه دارد ( محسنی و کریمی، ۲۰۱۲ ) .
بسیاری از محققان خارجی نیز در کتاب ها و مقالات خود بر تأثیر انکار ناپذیر فرهنگ بر زبان آموزی، عمدتاً بدون اشاره به استفاده های امپریالیستی از زبان، تأکید می کنند. برای مثال، الی هینکل ( ۲۰۰۵ ) می نویسد «زبانشناسان کاربردی و معلمان انگلیسی متوجه اند که زبان دوم و خارجی را به ندرت بشود بدون آگاهی از فرهنگ جامعه ای که به آن زبان تکلم می کنند، آموخت و تدریس کرد».
در پارادایم متعارف آموزش زبان انگلیسی غالباً گفته می شود که آموزش انگلیسی را نمی توان از آموزش فرهنگ گویشوران بومی آن زبان جدا کرد ( هیدو هوریب، ۲۰۰۸ ) . بر همین اساس بسیاری از معلمان زبان بر وجود رابطه مهم بین زبان و فرهنگ سخنوران بومی و بر لزوم ادغام آن فرهنگ در آموزش زبان تأکید دارند. کراوفورد - لانگ ( ۱۹۸۴ ) قاطعانه بیان می کند که مطالعه زبان بدون مطالعه فرهنگ سخنوران بومی آن زبان کار عبثی است. با وجود این، بسیاری از مردم گسترش جهانی انگلیسی و کاربرد روزافزون آن را به عنوان زبان میانجی می دانند. در بسیاری از کشورهای غیر انگلیسی، زبان انگلیسی به عنوان زبان بین المللی و نه زبان انگلو - امریکن آموخته می شود. اسمیت ( ۱۹۸۷ ) بر این باور است که لزومی ندارد گویشوران غیر بومی انگلیسی را همانند بومی آن زبان بکار برند. اگر این منطق پذیرفته شود، ارتباط مستقیم و معمولی بین زبان انگلیسی و فرهنگ های گویشوران بومی، دیگر پیش فرض انگاشته نخواهد شد ( هیدو هوریب، ۲۰۰۸ ) . اما این به منزله تدریس انگلیسی در خلاء فرهنگی نمی باشد. بلکه بر اساس نظر کاچور ( ۱۹۹۲ ) انگلیسی بیانگر مجموعه ای از فرهنگ ها و نه یک دو فرهنگ خاص می باشد.
wiki: امپریالیسم زبانی