امه

/~omme/

معنی انگلیسی:
inkwell, inkpot

لغت نامه دهخدا

( آمه ) آمه. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) ظرف که در آن سیاهی کنند نوشتن را. دوات. دویت. خوالستان. خوالسته. مِحْبَره. سیاهی دان :
ای ترا تنبک آمه نی خامه
لوح تعلیم تخته نرد است.
طرطری.
|| اَمنه ، به معنی پشته هیزم و شاید یکی از دو کلمه آمنه و آمه بدین معنی ، مصحف دیگری باشد.

آمه. [ آم ْ م َ ] ( ع ص ) شکستگی سر که میان او و میان دماغ پوستکی تُنُک ماند. ( السامی فی الاسامی ). مأمومه.

آمه. [ م َ ] ( ع اِ ) فراخی سال. || باران. || آنچه می برند از ناف کودک یا خرقه ای که کودک را درآن پیچند. || آنچه برمی آید با کودک زمان زادن. || عیب. نقصان. || ذلت.
امه. [ اَم ْه ْ ] ( ع مص ) پیمان کردن. ( از شرح قاموس ). عهد کردن و پیمان نمودن. ( از منتهی الارب ). امه الرجل امهاً ( از باب نصر )؛ عهد کرد و پیمان نمود آن مرد. ( ناظم الاطباء ). || اُمِه َ الرجل ( بطور مجهول )؛بی عقل گردید آن مرد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

امه. [ اَ م َه ْ ] ( ع مص ) فراموش کردن. ( از منتهی الارب ) ( از شرح قاموس ) ( از ناظم الاطباء ). || ( حامص ) فراموشی. و از آنست در قرأت بعض مردم :و اذکر بعد امه. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) . || اقرار دادن و اعتراف کردن. ( از شرح فارسی قاموس ). اقرار کردن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ( حامص ) اقرار و اعتراف. ( ناظم الاطباء ). || امهت الغنم امهاً و امیهةً؛آبله برآورد گوسفند. ( از منتهی الارب ). اُمهت ( بطور مجهول )؛ آبله برآورد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

امه. [ اُ م ِ ] ( اِخ ) ازشخصیتهای داستان معروف ادیسه است ، و خدمتگزار باوفا و سرپرست دسته های اولیس بود. رجوع به لاروس شود.

فرهنگ فارسی

( آمه ) ( اسم ) ظرفی که در آن مرکب ریزند برای نوشتن دوات .
کنیز، کنیزک، امائ و اموات جمع
( اسم ) ۱ - پیرئان پس روان. ۲ - گروه جمع : امم امتان یا امت مرحوم گروه پیروان رحم شده مسلمانان .
نام چند تن از زنان صحابی است

فرهنگ معین

( آمه ) (مِ ) ( اِ. ) دوات ، جای مرکب .
(اَ مَ یا مِ ) [ ع . امة ] ( اِ. ) پرستار، کنیز، خادمه . ج : اماء.

فرهنگ عمید

( آمه ) دوات، ظرفی که در آن مرکب بریزند.
کنیز، کنیزک.

گویش مازنی

/ame/ مال ما – برای ما

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آمه. آمّه یا مأمومه به نوعى جراحت در سر اطلاق می شود.
آمّه زخمى است که استخوان سر را شکافته و به پرده مغز رسیده است.
احکام آمّه در فقه
از آمّه در باب قصاص و دیات بحث شده است.
← دیه فردی که بر سرش آمّه وارد شده
۱. ↑ جواهر الکلام ج۴۳، ص۳۳۴-۳۳۷.
...

[ویکی الکتاب] معنی أُمَّةً: گروهی از مردم(که بواسطه دین واحد یا مکان و زمان واحد گرد هم باشند و قصد و هدف مشترکی داشته باشند) - دین (در عبارت "بل قالوا انا وجدنا اباءنا علی امة و انا علی آثارهم مهتدون "کلمه امت به معنای طریقهای است که مقصود آدمی باشد چون ماده أم ، یؤم به معنای...
معنی أُمُّهُ: مادرش
معنی أَمَةٌ: کنیز
معنی یَأْخُذُوهُ: که او را بگیرند (در عبارت"وَهَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ ")
معنی مَعْذِرَةً: ازجهت انجام تکلیف - به جهت حجت وعذر (آیه ی "وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً ﭐللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَیٰ رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ " یعنی گروهی از بنیاسرائیل [که...
معنی یَعْدِلُونَ: معادل و همتا می گیرند - به عدالت حکم می کنند - عدول می کنند - منحرف می شوند (کلمه عدل به معنای حد وسط در بین افراط و تفریط است . عبارت "مِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِـﭑلْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ " یعنی : از آنان که آفریدیم گروهی هستند که مردم...
ریشه کلمه:
امم (۱۲۴ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

دانشنامه عمومی

جدول کلمات

آمه
دوات

مترادف ها

inkstand (اسم)
جای قلم و دوات، دوات، امه، مرکبدان

پیشنهاد کاربران

أُمِّیٌّ: الذی یهتم بجمیع أُمورِ جمیع أحّاد ألأُمَّةِ؛ بدون تفرقة او نیسان او تجاهل او غفلة . . .
إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً
. . .
�مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ�
امه در زبان ژاپنی به معنی باران: 雨
و در زبان فرانسوی به معنای روحه: Aim�
أمة : پرستار
قلم: خامه.
دوات: آمه.
جوهر و مرکب
دوات

بپرس