املیس

لغت نامه دهخدا

املیس. [ اِ ] ( ع ص ) دشت خشک بی گیاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). بیابان بی گیاه. ( از اقرب الموارد ). املیسة. ج ، امالیس ،امالس ( بطور شاذ ). ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). گویند فلاة املیس و املیسة. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

دشت خشک بی گیاه . بیابان بی گیاه

پیشنهاد کاربران

بپرس