املاک. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ مَلْک و مَلِک. ( از اقرب الموارد ). پادشاهان. ( آنندراج ). || ج ِ مَلَک. ( از اقرب الموارد ). فرشتگان. ( آنندراج ) :
چون تو قوت داده ای املاک را
که بدرّانند این افلاک را.
مولوی ( مثنوی ).
خاک آدم چونکه شد چالاک حق پیش خاکش سر نهد املاک حق.
مولوی ( مثنوی ).
|| ج ِ مُلْک. ( از اقرب الموارد ). ملکها و دولتها. || ثروتها و مالها و اموال و اراضی متفرقه. ( ناظم الاطباء ) : آنکه فقیه است از املاک او
پاکتر آنست که از رشوت است.
ناصرخسرو.
بندیش که شد ملک سلیمان و سلیمان چونانکه سکندر شد با ملک سکندر
امروز چه فرقست ازین ملک بدان ملک
این مرده و آن مرده و املاک مبتّر.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 172 ).
املاک هلاک شد و ضیاع بضیاع رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ). املاک بفروخت و از عهده بقایا که بر او متوجه بود بیرون آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). سلطان ضیاع و املاک ایشان بنواحی غرش از ایشان بخرید. ( ترجمه تاریخ یمینی ). حاکم از گفتن او برنجید و برنجانید تا شبی که آتش مطبخ در انبار هیزمش افتاد و سایر املاکش بسوخت. ( گلستان ).بیشتر بخوانید ...