املال

لغت نامه دهخدا

املال. [ اِ ] ( ع مص ) بستوه آوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). ملول کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). گویند: املنی و امل علی. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). و گویند: ادل فأمل. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || دراز شدن سفر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || نوشتن از کسی بگفت ِ وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). املا کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( ترجمان ترتیب عادل ). گویند: امله ؛ اذا قاله فکتب و همچنین : املت علیه الکتاب. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). املاء : شرح آلات جنگ و ذخایر بیش از آن بود که بی املالی در بطن کتاب مدرج شود. ( تاریخ جهانگشای جوینی ).

املال. [ اَ ] ( اِخ ) نام محلی است در بعض اشعار عربی. رجوع به معجم البلدان شود.

فرهنگ فارسی

ملول کردن، به ستوه آوردن، درازشدن سفربرشخص
( مصدر ) بستوه آوردن ملول کردن ستوه کردن .
نام محلی است در بعض اشعار عربی

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) خسته کردن ، ملول کردن .

فرهنگ عمید

ملول کردن، به ستوه آوردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس