املاق

لغت نامه دهخدا

املاق. [ اِ ] ( ع مص ) درویش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( ترجمان ترتیب عادل ) ( آنندراج ). درویش گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تباه کردن [ مال ] و درویش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). و از آنست قول خداوند: و لاتقتلوا اولادکم خشیة املاق ( قرآن 31/17 ). ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). بی چیز شدن بر اثر انفاق مال. و اصل آن از مَلَق به معنی نرم گردانیدن است برای اینکه فقر انسان را خوار می کند و نرم می گرداند، گویند املق الرجل ما معه ؛ وقتی که خارج کند آنرا از دستش و نگه ندارد. ( از اقرب الموارد ). || بچه افکندن اسب ماده و ناقه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بچه افکندن مادیان و ناقه. ( ناظم الاطباء ). بچه افکندن مادیان. ( از اقرب الموارد ). || شستن جامه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بیرون کردن و بردن روزگار مال کسی را از دستش ، گویند املقه الخطوب ؛ وقتی که بی چیز گرداند او را. ( از اقرب الموارد ). || ( حامص ) درویشی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( مؤید الفضلاء ).

املاق. [ اِم ْ م ِ ] ( ع مص ) نرم و تابان گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || گم شدن و گذشتن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). غایب و ناپدید گشتن. ( ناظم الاطباء ). گویند املق [ انملق ] منی ؛ ای افلت. ( از منتهی الارب ). و رجوع به انملاق شود.

املاق. [ اِ ] ( اِخ ) نام ولایتی است از ترکستان. ( برهان قاطع ) ( از شعوری ج 1 ورق 138 ).

فرهنگ فارسی

بی چیزشدن، درویش شدن ، درویشی و بی چیزی
۱ - ( مصدر ) بی چیز شدن درویش گردیدن ۲ - ( اسم ) تهیدستی درویشی .
نام ولایتی است از ترکستان

فرهنگ معین

(اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بی چیز شدن ، درویش گردیدن . ۲ - (اِمص . ) تهیدستی ، درویشی .

فرهنگ عمید

بی چیز شدن، درویش شدن، درویشی، بی چیزی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی إِمْلاَقٍ: فقر-تنگدستی
ریشه کلمه:
ملق (۲ بار)

(بروزن فلس) فقر. اصل آن به معنی نرمی است که فقر انسان را نرم و ذلیل می‏کند. اِمْلاق نیز به معنی فقر وبی چیزی است . همینطور است آیه 31 از سوره اسراء. یعنی: فرزندان خویش را از ترس فقر و گرسنگی نکشید شما و آنها را ما روزی می‏دهیم. هر دو آیه صریح اند دراینکه عرب از ترس فقر و گرسنگی فرزندان خویش را می‏کشتند، در آیه دیگری آمده . این آیه شامل مطلق کشتن اولاد است خواه از برای عار باشد چنانکه در زنده به گور کردن دختران و خواه برای فقر. در نهج البلاغه حکمت 258 فرموده: «اِذا اَمْلَقْتُمْ فَتاجِرُوالله بِالصَّدَقَةِ» چون فقیر شدید با خدا با صدقه معامله کنید صدقه بدهید تاخدا توانگرتان کند. املاق فقط دوبار در قرآن آمده است.

پیشنهاد کاربران

کلمه ( املاق ) به معنای افلاس و نداشتن مال و هزینه زندگی است ، ( تملق ) هم مشتق از همین ماده است ، و این مطلب یعنی کشتن فرزندان از ترس هزینه زندگی آنان در میان عرب جاهلیت سنتی جاری بوده ، چون بلاد عرب غالب سالها دستخوش قحطی و گرانی می شده ، و مردم وقتی می دیدند که قحط سالی و افلاس آنان را تهدید می کند فرزندان خود را می کشتند تا ناظر ذلت فقر و گرسنگی آنان نباشند.
...
[مشاهده متن کامل]

اصل این کلمه به معنی خالی بودن است . مثل خالی بودن جیب ، خالی بودن دست ( دست تنگی ) و خالی بودن مزرعه و محل کشت از محصول به دلیل خشک سالی . خالی بودن سفره از نان

بپرس