امعاق

لغت نامه دهخدا

امعاق. [ اِ ] ( ع مص ) دورتک گردانیدن چاه را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عمیق کردن چاه را. اِعماق. ( از منتهی الارب ). || مغاک کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

امعاق. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ مَعق ، مَعَق ، مُعُق. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). و معق قلب عمق است. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به معق و عمق شود.

پیشنهاد کاربران