امصاع. [ اِ ] ( ع مص ) اقرار کردن حق کسی را. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بحق کسی اقرار کردن. ( از اقرب الموارد ). || افکندن مادر بچه را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( ازاقرب الموارد ). || پیخال ( فضله مرغ ) انداختن مرغ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). ذرقه ( فضله مرغ ) انداختن پرنده. ( از اقرب الموارد ). || بار آوردن درخت عوسج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) . || خداوند شتران شیر برگشته شدن قوم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). خداوند اشتران بی شیر شدن. ( تاج المصادر بیهقی ).