امشاء

لغت نامه دهخدا

امشاء. [ اِ ] ( ع مص ) شکم راندن داروی مسهل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). براندن دارو شکم را. ( تاج المصادر بیهقی ). کار کردن مسهل. || انتظار کردن دوا را که شکم براند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . || راندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). فرارفتن آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || خداوند مواشی بسیار گشتن.( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). خداوند چهارپای بسیار گشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). || خداوند مواشی بسیار زه شدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). بسیار شدن اولاد مواشی قوم. ( از اقرب الموارد ) .

پیشنهاد کاربران