امران

لغت نامه دهخدا

امران. [ اَ ] ( ع اِ ) امران الذراع ؛ پی رش دست و دوش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عصبی است درذراع. ( اقرب الموارد ) .

امران. [ اَ م َرْ را ]( ع اِ ) بصیغه تثنیه درویشی و پیری سخت. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). در اساس است : نزل به الامران الهرم و المرض. و گفته اند آن دو صبر و ثفا است که خردل باشد. ( از اقرب الموارد ). صبر و ثفا. ( منتهی الارب ) . صبر زرد و سپندان. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بصیغه تثنیه درویشی و پیری سخت

پیشنهاد کاربران

امر کنندگان، دستور دهندگان، فرمان ِدهان
امر کننده

بپرس