امده


معنی انگلیسی:
come

لغت نامه دهخدا

( آمده ) آمده. [ م َ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ، اِ ) رسیده. وارد. واقع. حادث. کائن :
زآمده شادمان نباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد.
رودکی.
خوارزمشاه اسب بخواست و بجهد برنشست اسب تندی کرد از قضای آمده بیفتادهم بر جانب افکار و دستش بشکست. ( تاریخ بیهقی ). || بدیهه. لطیفه. چربک. نادره :
بارها درشدی بمجلس خاص
گه نوازن بدی وگه رقاص
گاه گفتی بشوخی آمده ای
گه نمودی بعشوه شعبده ای.
امیرخسرو.
|| طبیعی ، مقابل مصنوع و ساختگی :
فرق سخن عشق و خرد خواستم از دل
گفت آمده دیگر بود و ساخته دیگر.
؟

آمده. [ م َ دَ / دِ ] ( اِ ) در اصطلاح بنایان ، قسمی گچ روان کرده گشاده و تُنُک یعنی بسیارآب و کم مایه ، برای سفید کردن ظاهر بناءچون دیوار و سقف. و بنّایان قُم آن را لایه گویند.
( امدة ) امدة. [ اَ م ِدْ دَ ] ( ع اِ ) تار و رشته تافته. || مساک کرانه جامه چون ببافتن گیرند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
امده. [ اُ دَ ] ( ع اِ ) بقیه چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بقیه از هر چیزی. ( از المرجع ). || افزونی و زیادتی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( آمده ) ( اسم ) ۱ - رسیده وارد . ۲ - واقع حادث . ۳ - بدیهه لطیفه نادره. ۴ - طبیعی مقابل مصنوع ساختگی . ۵ - قسمی گچ روان کرد. گشاده و تنگ یعنی بسیار آب و کم مایه برای سفید کردن ظاهر بنا چون دیوار و سقف لایه .
بقیه چیزی . بقیه از هر چیزی

فرهنگ عمید

( آمده ) ۱. رسیده، وارد.
۲. آن که وارد شده.
۳. آنچه روی داده: زآمده شادمان بباید بود / وز گذشته نکرد باید یاد (رودکی: ۴۹۵ ).

مترادف ها

incoming (صفت)
اینده، وارد شونده، امده، عاید شونده

فارسی به عربی

فی

پیشنهاد کاربران

بپرس