امدر

لغت نامه دهخدا

امدر. [ اَ دَ ] ( ع ص ) آنکه پهلویش دمیده باشد. ( تاج المصادر بیهقی ). مرد تهیگاه برآمده. || ریخ زننده در جامه. || بسیار پلیدی اندازنده عاجز که حبس آن نتواند. || مرد بی ختنه. || تیره رنگ. || مردی که پهلوی خود را بخاک آلاید. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || کفتار تیره رنگ یا کفتار کلان شکم یا کفتاری که بر اندامش خجکها از سرگین خود دارد. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ).
- امثال :
ما الضبعان الامدر من انسان با غدر ؛ بعضی از مردم شرورترند از کفتار. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران