امداح

لغت نامه دهخدا

امداح. [ اِم ْ م ِ ] ( ع مص ) ستودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || فراخ و گشاده گردیدن زمین و تهیگاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اتساع. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

پیشنهاد کاربران