امحاض

لغت نامه دهخدا

امحاض. [ اِ ] ( ع مص ) دوستی خالص کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). دوستی ویژه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || شیر خالص خورانیدن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || شراب ویژه دادن.( تاج المصادر بیهقی ). || راست کردن سخن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). راستگو بودن در سخن. ( از اقرب الموارد ). || خداوند شیرخالص شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(اِ ) [ ع . ] (مص ل . ) دوستی خالص کردن .

فرهنگ عمید

۱. دوستی خالص کردن.
۲. راست کردن سخن.

پیشنهاد کاربران

بپرس