امحاح

لغت نامه دهخدا

امحاح. [ اِ ] ( ع مص ) کهنه شدن جامه. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || امحاح کتاب ؛ خواندن آن. ( از اقرب الموارد ). || امحاح خانه ؛ از میان رفتن اثر آن. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران