امحاء

/~emhA/

معنی انگلیسی:
wiping out, effacement, annihilation, obliteration

لغت نامه دهخدا

امحاء. [ اِ ] ( ع مص ) محو کردن. ناپدید کردن. از میان بردن چیزی. ( فرهنگ فارسی معین ).

امحاء. [ اِم ْ م ِ ]( ع مص ) از میان رفتن اثر چیزی. پاک گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ناپدید کردن ، نابود کردن .

مترادف ها

evanescence (اسم)
ناپدیدی، امحاء، ناپایداری، محو تدریجی، فقدان تدریجی، غیب زدگی، زوال تدریجی

پیشنهاد کاربران

( خرده فروشی ) Elimination
در انبار و فروشگاه کالاهای غیرقابل استفاده و ضایعاتی ( Wastage ) که ارزش ندارد یا از نظر سلامتی امکان مرجوعی ( Return ) ندارد را طی تشریفات مشخصی و با هماهنگی با تامین کننده از میان می برند و امحاء می کنند.
از بین رفتن
سلام
نمیدانم کلمه محاق چه ربطی به اینجا دارد. محاق چیز دیگری است و انحاء چیز دیگر
محو کردن . ناپدید کردن چیزی
- در محاق افتادن ؛ دچار محاق شدن. کاستی و باریکی و تاریکی گرفتن :
تا که روی همچو ماهش دیده ام
ماه بختم در محاق افتاده است.

عطار
مصدر عربی باب افعال از ریشه محو به معنی محو کردن - ساختن

بپرس