امج
لغت نامه دهخدا
امج. [ اَ ] ( ع مص ) تیز رفتن و سیر سخت نمودن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) .
امج. [ اَ م َ ] ( ع مص ) تشنه شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). گرم و تشنه شدن. ( از اقرب الموارد ) .
امج. [ اَ م َ ] ( ع اِ ) گرما و تشنگی. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) بسیار گرم. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
امج. [ اَ م َ ] ( اِخ ) موضعی است میان مکه و مدینه. ( ناظم الاطباء ). شهری است از توابع مدینه. رجوع به معجم البلدان و مراصد الاطلاع شود.
فرهنگ فارسی
موضعی است میان مکه و مدینه
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید