امتداد
/~emtedAd/
مترادف امتداد: ادامه، درازی، دنباله، راستا، طول، کشش
برابر پارسی: راستا، راستای
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- امتداد حیات ؛ درازی زندگانی و مدت عمر. ( ناظم الاطباء ).
- امتداد زمان ؛ طول زمان و مدت زمان. ( ناظم الاطباء ).
|| درنگی و تأخیر. ( ناظم الاطباء ). || بسیار شدن آب. ( از تاج المصادر بیهقی ). برآمدن و دمیدن روز. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || در اصطلاح حکماء بر صورت جسمی اطلاق گردد.چنانکه لفظ ممتد نیز بر صورت جسمی گفته میشود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || در اصطلاح فیزیک در مبحث نیرو خطی را گویند که حامل بر آن قرار دارد.( از فرهنگ فارسی معین ). ج ، امتدادات.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) کشیده شدن دراز شدن . ۲ - (اسم ) کشش کشیدگی درازی راستا. ۳ - طول . یا امتداد زمان . طول زمان طول مدت . ۳ - در مبحث نیرو خطی را گویند که حامل بر آن قرار دارد . جمع: امتدادات.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه آزاد فارسی
اِمتِداد (strike)
جهت قطب نما در خطی افقی روی سطح صفحه ای ساختمانیمانند صفحۀ گسل، صفحه ای لایه بندی یا امتداد عارضه ای ساختمانیمانند محورِ چین. امتداد را در زاویۀ ۹۰درجه از شیباندازه گیری می کنند.
جهت قطب نما در خطی افقی روی سطح صفحه ای ساختمانیمانند صفحۀ گسل، صفحه ای لایه بندی یا امتداد عارضه ای ساختمانیمانند محورِ چین. امتداد را در زاویۀ ۹۰درجه از شیباندازه گیری می کنند.
wikijoo: امتداد
جدول کلمات
مترادف ها
مد، درجه، طول، مدت، قد، درازا، امتداد
حدود، محوطه، ترتیب، رانش، سلسله، ردیف، رد پا، تک، امتداد، سفر و گردش
طرح، تمدید، امتداد، نقشه کشی طبق مقیاس معینی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
امتداد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
راستا rāstā ( دری )
دریژه driže ( کردی )
راستا rāstā ( دری )
دریژه driže ( کردی )
رفتن
کششی
دامنه . . . . . راستا . . . . .
دراضی و راستا و کشش
راستا، درازی، طول، کشیدگی
کِشاکِش
ارتباط
کشش
متصل
کشش
متصل
راستا
کران