لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
جدول کلمات
متورم
مترادف ها
ورم کرده، باد کرده، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده
ورم کرده، باد کرده، متورم، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده
پیشنهاد کاربران
متورم
حمید رضا مشایخی - اصفهان
حمید رضا مشایخی - اصفهان
متورم