( آماریدن ) آماریدن. [ دَ ] ( مص ) آماردن. شمردن. بحساب آوردن. || مجازاً، اهمیت دادن. محلی نهادن. بروی خود آوردن : ساعتکی روی پیش دار و بِهُش باش کار بمن مان و برمگرد و میامار.
سوزنی.
تو از سر نغزی و لطیفی و ظریفی می دان همه افعال من و هیچ میامار.
سوزنی.
فرهنگ فارسی
( آماریدن ) ( مصدر ) ۱ - شمردن بحساب آوردن آماردن . ۲ - اهمیت دادن بروی خود آوردن .
فرهنگ معین
( آماریدن ) (دَ ) (مص م . ) ۱ - شمردن ، به حساب آوردن . ۲ - اهمیت دادن ، به روی خود آوردن .
فرهنگ عمید
( آماریدن ) به حساب آوردن، آمار کردن، شمردن: تو از سر نغزی و لطیفی و ظریفی / می دان همه افعال من و هیچ میامار (سوزنی: ۵۰ ).