اماده کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
تدارک, تمهید
مترادف ها
اماده کردن، مهیا کردن، حاضر کردن
تحریک کردن، اماده کردن، بار کردن، بتونه کاری کردن، تفنگ را پر کردن، قبلا تعلیم دادن
تهیه کردن، مقرر داشتن، مجهز کردن، اماده کردن، وسیله فراهم کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن
اماده کردن، طرح کردن، فرا خواندن، از بشکه ریختن
محاصره کردن، اماده کردن، نیرومند کردن، کمربند بستن
پوشاندن، اماده کردن، محاط کردن، وسیله پیچیدن
مجهز کردن، اماده کردن، ساختن، تعبیه کردن، مستعد کردن، فراهم نمودن، مهیا ساختن، اماده شدن، تدارک دیدن، پستاکردن، تمهید کردن
اماده کردن، کج کردن، فهرست کردن، در فهرست وارد کردن، در لیست ثبت کردن، شیار کردن
ترکیب کردن، اماده کردن
اماده کردن، مهیا کردن
فارسی به عربی
مسودة
( اماده کردن(برای ) ) اسکن
پیشنهاد کاربران
تهیه، فراهم، مهیا
حمید رضا مشایخی - اصفهان
حمید رضا مشایخی - اصفهان
آماده کردن
فراهم کردن ، حاضر کردن، مهیا کردن
تیار کردن
آماده ساختن
فراهم آوردن
فراهم، اِعداد. احتشاد. برساختن. ساختن. مهیا کردن. اشراط. تیار، راست، بسامان کردن. پرداختن. ساختن و پرداختن. آمادن. تدارک، تهیه، روبراه
تدارک
اهتدا
فراهم
تهیه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)