خود تو آماده بدی برخاسته
جنگ او را خویشتن آراسته .
رودکی.
یکی بدسگال و یکی ساده دل سپهبد بهر کار آماده دل.
فردوسی.
چون همی شد بخانه آماده دید مردی بره براستاده.
عنصری.
حاجب گفت که همه قوم با وی [ امیر محمدبن محمود ] خواهند رفت و فرزندان بجمله آماده اند. ( تاریخ بیهقی ). چون این مکار غدار بباید ساخته و آماده باید بود. ( کلیله و دمنه ).گفتم ای گوسفند کاه بخور
کز علفها همینت آماده ست
گفت جو، گفتمش ندارم ، گفت
در کدیه خدای بگشاده ست ( کذا ).
انوری ( از صحاح الفرس ).
تو داری بدل گنج آماده راتو کردی بلند آدمیزاده را.
امیرخسرو.
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد بگزاف مگراسباب بزرگی همه آماده کنی.
حافظ.
|| در اصطلاح بنایان ، گچی روان تر از بوم.