لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. آراستن.
۳. (مصدر لازم ) آماده شدن، مهیا شدن.
پیشنهاد کاربران
آماده: دکتر کزازی در مورد واژه ی "آماده " می نویسد : ( ( آماده که به معنی بسیجیده و ساخته است اسم مفعول است از" آمادن"، به معنی مهیا کردن. چنان می نماید که " ا"، در واژه پیشاوند است و ستاک آن ریختی از "ماده" که ریخت دیگر آن "مایه" است که در پهلوی ماتکmātag بوده است؛ بدین سان، معنی بنیادین و نخستین واژه مایه ور و مایه دار خواهد بود: هر آنکس که مایه ی انجام کاری را داشته باشد در انجام آن بسیجیده و تواناست. ) ) .
... [مشاهده متن کامل]
( ( یکی بدسگال و یکی ساده دل
سپهبد به هر چاره آماده دل ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۵. )
... [مشاهده متن کامل]
( ( یکی بدسگال و یکی ساده دل
سپهبد به هر چاره آماده دل ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۵. )
در جواب عارف:
فعل امرش میشه بیاما یا بیامای.
فعل امرش میشه بیاما یا بیامای.
فعل امر آمادن چه هست؟
آماده کردن ( ب )