لغت نامه دهخدا
( امآد ) امآد. [ اِم ْ ] ( ع مص ) نرم و نازک گردانیدن سیرآبی گیاه را. ( منتهی الارب ). تر و تازه و نازک کردن سیرآبی گیاه را. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
نرم و نازک گردانیدن سیرابی گیاه را
فرهنگستان زبان و ادب
{logistics} [علوم نظامی] علم طرح ریزی و جابه جایی و نگهداری نیروها عمدتاً شامل طراحی و توسعه و فراهم سازی و انبارش و انتقال و توزیع مواد و اقلام؛ جابه جایی و تخلیه و بستری کردن نیروها در صورت لزوم؛ فراهم سازی و ساخت و نگهداری و جابه جایی تجهیزات و ارائۀ خدمات
{prime} [روان شناسی] سرنخی که وقتی تجربه می شود پاسخ مشخصی را تسهیل و بقیه را مهار می کند
پیشنهاد کاربران
آماد: ۱. فرجامها، سرانجامها، پایانها، سررسیدها ۲. زمانهای مرگ
حضرت؛ هست؛ بود و باش؛ هشیاری
بن ماضی از مصدر ِ《 آمادن》
اصل مصدر 《آمَستن》بوده که به فراخور همچون بسی مصدرهای نو از ریشه ی پیشین پالاشته و نوگونه شده ست؛
بن ماضی از مصدر ِ《 آمادن》
اصل مصدر 《آمَستن》بوده که به فراخور همچون بسی مصدرهای نو از ریشه ی پیشین پالاشته و نوگونه شده ست؛
آماد به معنی همراهی واماندگی ودور هم جمع کردن نیرو وبطور کل هدفمندی کامل تمام موارد در هر شغل وهر حیطه ای