اماتور
/~AmAtor/
مترادف اماتور: ( آماتور ) دوستدار، غیرحرفه ای
متضاد اماتور: ( آماتور ) حرفه ای
برابر پارسی: ( آماتور ) ریژکار، تازه کار، دوست کار، ناپیشه کار، نوکار
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
آماتور (فیلم ۱۹۹۹). «آماتور» ( اسپانیایی: El Amateur ) یک فیلم درام آرژانتینی به کارگردانی Juan Bautista Stagnaro است که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: آماتور (فیلم ۱۹۹۹)
دانشنامه آزاد فارسی
آماتور. آماتور (amateur)
از ریشۀ لاتینی آماره به معنای عشق ورزیدن. کسی که فعالیت یا ورزشی را صرفاً برای تفریح و سرگرمی و بدون چشم داشت مالی به شکل غیرحرفه ای انجام می دهد.
از ریشۀ لاتینی آماره به معنای عشق ورزیدن. کسی که فعالیت یا ورزشی را صرفاً برای تفریح و سرگرمی و بدون چشم داشت مالی به شکل غیرحرفه ای انجام می دهد.
wikijoo: آماتور
جدول کلمات
ناشی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
آماتور ( انگلیسی: Amateur ) فیلمی در ژانر کمدی - درام به کارگردانی هال هارتلی است که در سال ۱۹۹۴ منتشر شد.
• ایزابل هوپر - ایزابل
• مارتین دونوان - توماس
• الینا لوونسن - سوفیا
• دامیان یانگ - ادوارد
• چاک مونتگمری - یان
• دیو سیموندز – کورت
• ایزابل هوپر - ایزابل
• مارتین دونوان - توماس
• الینا لوونسن - سوفیا
• دامیان یانگ - ادوارد
• چاک مونتگمری - یان
• دیو سیموندز – کورت
از ریشه اش معنیش مشخص میشه: کسی که عشقی و از روی علاقه پی حرفه ای رو میگیره و شغل دائمی و اصلیش ش نیست. در نتیجه ممکنه بی تجربه هم باشه.
آماتور: ۱. دوستار، دوستکار ۲. نوکار، تازەکار، خامدست
همه زبان های پارسی از جمله اوستایی، پارسی کهن، پارسی میانه و پارسی نو غ دارند و این وات همواره نقش مهمی در زبان های کهن ایرانیک داشته است. در خط های پهلوی و اوستایی نیز نویسه ای جدا برای غ وجود دارد. برای نمونه بَغ، مُغ و دوغ در زبان پهلوی ساسانی بکار رفته اند. ق نیز در برخی زبان های ایرانی شرقی وجود داشته است. در فارسی واژگانی که ق دارند به دو دسته تقسیم میشوند: یا ترکی و عربی اند، یا واژگان کهن ایرانی که در پارسی نو برخی از حروفشان تبدیل به ق شده است. یعنی قِ این واژگان در گذشته حرف دیگری بوده است. همچون : قشنگ که برگرفته از خشنگ در زبان ایرانیِ سغذی میباشد ، یعنی در این واژه خ به ق دگرگون شده است. یا واژه قرمز که برگرفته از کرمیر در پارسی میانه است ، یعنی ک به ق دگرگون شده است. واژگان این دسته خود به دو دسته تقسیم میشوند :
... [مشاهده متن کامل]
الف - واژگانی که از زبان ایرانیِ سغذی آمده اند و ( ( خ ) ) یا ( ( ک ) ) آنها به ( ( ق ) ) دگرگون شده است :
قشنگ که برگرفته از سغذی xšank میباشد. / قاطر که برگرفته از سغذی xara - tara میباشد. / قند که برگرفته از سغذی xanda میباشد. / نقره که برگرفته از سغذی nākrtē میباشد. / قانون که از سغذی kanonā آمده است. و . . .
ب - واژگان پارسی ای که در گذشته دارای حرف ( ( ک ) ) بوده اند و معمولا توسط عربی این حرف به ( ( ق ) ) دگرگون شده است :
قابوس که در گذشته کاووس بوده است. در پارسی میانه kayos و در اوستایی kāvāusān آمده است. / قالب که در گذشته کالب بوده است. در پارسی میانه kalpād آمده است.
/قز و قزاغند که در گذشته کز و کژاکند بوده اند. در پارسی میانه kač و در پارسی باستان kaž آمده است. / قفیز که در گذشته کویز بوده است که در پارسی میانه kafiz , kapič و در پارسی باستان kapithe آمده است.
/چاقو که در گذشته چاکو بوده است و هم ریشه با چکوش میباشد. / قپان که در گذشته کپان بوده است و احتمالا برگرفته از لاتین campania است. / قهرمان که در گذشته کهرمان بوده است. در اوستایی kara - manah آمده است.
/قاقم ( گونه ای سمور ) که برگرفته از پارسی میانه kākom میباشد. / قبا که برگرفته از پارسی میانه kapāh میباشد. / قباد که برگرفته از پارسی میانه kavāt میباشد. / قومس ( نام شهری ) که برگرفته از پارسی میانه kūmis میباشد. / قیصر که از پارسی میانه kaysar , kēsar آمده است. / قنات که برگرفته از پارسی میانه kānakih , kahas میباشد. / قرابه ( گونه ای ظرف شیشه ای ) که برگرفته از پارسی میانه karāveh میباشد. / قوطی که برگرفته از پارسی میانه kiwōt میباشد. / قربان که برگرفته از کرپان اوستایی میباشد. / قاف که برگرفته از پارسی میانه kāf میباشد. / قم ( نام شهر ) که برگرفته از کمب می باشد. و نمونه های بسیار دیگر از این دست.
... [مشاهده متن کامل]
الف - واژگانی که از زبان ایرانیِ سغذی آمده اند و ( ( خ ) ) یا ( ( ک ) ) آنها به ( ( ق ) ) دگرگون شده است :
قشنگ که برگرفته از سغذی xšank میباشد. / قاطر که برگرفته از سغذی xara - tara میباشد. / قند که برگرفته از سغذی xanda میباشد. / نقره که برگرفته از سغذی nākrtē میباشد. / قانون که از سغذی kanonā آمده است. و . . .
ب - واژگان پارسی ای که در گذشته دارای حرف ( ( ک ) ) بوده اند و معمولا توسط عربی این حرف به ( ( ق ) ) دگرگون شده است :
قابوس که در گذشته کاووس بوده است. در پارسی میانه kayos و در اوستایی kāvāusān آمده است. / قالب که در گذشته کالب بوده است. در پارسی میانه kalpād آمده است.
/قز و قزاغند که در گذشته کز و کژاکند بوده اند. در پارسی میانه kač و در پارسی باستان kaž آمده است. / قفیز که در گذشته کویز بوده است که در پارسی میانه kafiz , kapič و در پارسی باستان kapithe آمده است.
/چاقو که در گذشته چاکو بوده است و هم ریشه با چکوش میباشد. / قپان که در گذشته کپان بوده است و احتمالا برگرفته از لاتین campania است. / قهرمان که در گذشته کهرمان بوده است. در اوستایی kara - manah آمده است.
/قاقم ( گونه ای سمور ) که برگرفته از پارسی میانه kākom میباشد. / قبا که برگرفته از پارسی میانه kapāh میباشد. / قباد که برگرفته از پارسی میانه kavāt میباشد. / قومس ( نام شهری ) که برگرفته از پارسی میانه kūmis میباشد. / قیصر که از پارسی میانه kaysar , kēsar آمده است. / قنات که برگرفته از پارسی میانه kānakih , kahas میباشد. / قرابه ( گونه ای ظرف شیشه ای ) که برگرفته از پارسی میانه karāveh میباشد. / قوطی که برگرفته از پارسی میانه kiwōt میباشد. / قربان که برگرفته از کرپان اوستایی میباشد. / قاف که برگرفته از پارسی میانه kāf میباشد. / قم ( نام شهر ) که برگرفته از کمب می باشد. و نمونه های بسیار دیگر از این دست.
بگرام یا بقرام یا بغرام؟؟؟؟در فارسی غین و قاف نیست به خاطر آن به قوقوشی ( پرنده ی قودر تورکی ) می گویند گوگوش ( بعد چون می بینند. گوگوش معنایی ندارد. می گویند. گوگوش اسم پسرانه ارمنی است ) یا به کلمه ی
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
قور ( جرقه های آتش در تورکی، شراره ) می گویند. گر وفعل گر گرفتگی ( پوشلنماق در زمان یائسگی ) را می سازنند. بغرام ( بغ رام ) بغ مثل بغلان ( بغ لان هر کلمه ای آخرش لان باشد. تورکی است. مثل ساوآلان. زنگی لان. گی لان. میلان ) هر کلمه ایی رام داشته باشد. تورکی است. مثل شهرام. بهرام. مهرام. کهرام. بایرام. پارام. رامهرمز ( هرمزگان ) . رامشیر. رامبد. رامتین. . . . بگرام. بقرام. بغرام اسم تورکی است.
تازه کار، کسی که کاری را تازه شروع کرده و در آن حرفه ای نیست اما شوق و ذوق زیادی نسبت به آن کار نشان می دهد .
تازه کار و تقریبا نابلد
حرفه ای نبودن
( فر ) شائق، هوسکار، با ذوق، کسی که کاری را به دلیل شوق و رغبت انجام دهد؛ نه برای دریافت مزد و به دست آوردن پول. در فارسی به معنی تازه کار، مبتدی و غیر حرفه ای کاربرد دارد.
نورس، نو رسیده، نوکار، تازه کار. در برابر حرفه ای و لیلاج.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)