ام مرزم

لغت نامه دهخدا

ام مرزم. [ اُم ْ م ِ م ِ زَ ] ( ع اِمرکب ) داهیه. || سرما. ( از المرصع ). || باد شمال. ( از اقرب الموارد ) ( مؤید الفضلاء ) ( مهذب الاسماء ). باد شمال را گویند بجهت سردی آن. ( از المرصع ). || باد. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران