ام قار. [ اُم ْ م ِ ] ( ع اِ مرکب ) داهیه. ( المرصع ).، امقار. [ اِ ] ( ع مص ) بسرکه پاکیزه کردن ماهی نمک زده را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ماهی شور را در سرکه کردن. ( مصادر زوزنی ). || بدمزه گردیدن شیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || تلخ شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سخت تلخ شدن. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). شراب را برای کسی تلخ کردن. ( از اقرب الموارد ).