الکساندر مک دوگال ( Alexander McDougall ) ( ۱۷۳۲ – ۹ ژوئن ۱۷۸۶ ) دریانورد و تاجر آمریکایی متولد اسکاتلند بود که پیش از وقوع انقلاب آمریکا و طی آن در نیویورک رهبری سازمان مخفی پسران آزادی را بر عهده داشت. وی همچنین از رهبران نظامی جنگ انقلاب آمریکا بود. او در ارتش قاره ای در مقام سرلشکری خدمت کرد و به عنوان نماینده در کنگره قاره ای حضور یافت. پس از جنگ، وی رئیس اولین بانک ایالت نیویورک شد و مدتی نیز در مجلس سنای این ایالت بود.
... [مشاهده متن کامل]
مک دوگال در تابستان ۱۷۳۲ در جزیره آیله واقع در مجمع الجزایر هبریدهای داخلی اسکاتلند به دنیا آمد. او یکی از پنج فرزند رِنالد و الیزابت مک دوگال بود. خانواده او در سال ۱۷۳۸ در قالب اعضای حزبی که رهبری آن را یک کهنه سرباز بریتانیایی به نام کاپیتان لاچلان کمپبل بر عهده داشت، به نیویورک نقل مکان کردند. کمپل وعده زمین های حاصل خیز در نزدیکی شهر فورت ادوارد را به آنها داده بود. اما هنگامی که به نیویورک رسیدند، آنها تازه دریافتند که حق بهره برداری از ۳۰ هزار جریب ( ۱۲ هزار هکتار ) زمین به لاچلان واگذار شده است و حالا او از آنها می خواهد تا مستأجر ملک او باشند. رنالد این پیشنهاد را نپذیرفت و در یک دامداری در جزیره منهتن شغلی برای خود پیدا کرد. به این ترتیب کم کم اوضاع خانواده بهتر شد و الکساندر جوان در نیویورک کار خود را به عنوان تحویل دادن شیر آغاز کرد.
در حدود ۱۷۴۵ و زمانی که ۱۴ سال داشت به عنوان دریانورد بازرگان قرارداد بست. او بر روی چند کشتی مشغول به کار شد و سپس در سال ۱۷۵۱ به مدت چهار ماه به بریتانیای کبیر بازگشت.
با آغاز جنگ میان فرانسه و قبایل سرخ پوست در سال ۱۷۵۶، مک دوگال از سوی دربار به عنوان مسئول کشتی تجاری مسلح گماشته شد. در طول جنگ، مک دوگال فرماندهی دو کشتی را بر عهده داشت: کشتی تایگر با ۸ توپ جنگی و کشتی بارینگتون با ۱۲ توپ جنگی. او که فرماندهی لایق و بازرگانی زیرک بود، توانست طی این مدت به واسطه کشتی های مصادره شده و فروش محموله آنها ثروت اندکی به دست بیاورد.
در سال ۱۷۶۳، مک دوگال زندگی دریانوردی را کنار گذاشت. جنگ خاتمه یافته بود، همسرش، نانسی و همچنین پدرش از دنیا رفته بودند. حالا مسئولیت مادر و سه فرزندش بر عهده او بود. از این رو دارایی هایی را که از راه دریانوردی به دست آورده بود، تبدیل به پول کرد. سپس به همراه ثروت ناچیزی که در طول جنگ جمع کرده بود، اقدام به سرمایه گذاری بر روی زمین نمود و به یک واردکننده و بازرگان تبدیل شد. در این دوره، وی به عنوان تاجر برده نیز مشغول به کار بود و برده ای به نام کولرین داشت. تا سال ۱۷۶۷، امور او به خوبی پیش می رفت. وی در ناحیه آلبانی و نورث کارولینا زمین داشت. الکساندر بار دیگر تن به ازدواج داد، این بار با هانا بوستویک، دختر صاحبخانه اش وصلت کرد. اگر چه ثروت رو به رشد آنها برای شان شهرت به ارمغان آورد ولی نتوانست سبب پذیرش آنها از سوی جامعه سنتی نیویورک شود. خانواده های اشرافی و سطح بالای نیویورک همچون لیوینگستون ها و دی لِنسی ها نگاه تحقیرآمیزی به او داشتند و الکساندر را فردی گستاخ و بی فرهنگ می پنداشتند.

... [مشاهده متن کامل]
مک دوگال در تابستان ۱۷۳۲ در جزیره آیله واقع در مجمع الجزایر هبریدهای داخلی اسکاتلند به دنیا آمد. او یکی از پنج فرزند رِنالد و الیزابت مک دوگال بود. خانواده او در سال ۱۷۳۸ در قالب اعضای حزبی که رهبری آن را یک کهنه سرباز بریتانیایی به نام کاپیتان لاچلان کمپبل بر عهده داشت، به نیویورک نقل مکان کردند. کمپل وعده زمین های حاصل خیز در نزدیکی شهر فورت ادوارد را به آنها داده بود. اما هنگامی که به نیویورک رسیدند، آنها تازه دریافتند که حق بهره برداری از ۳۰ هزار جریب ( ۱۲ هزار هکتار ) زمین به لاچلان واگذار شده است و حالا او از آنها می خواهد تا مستأجر ملک او باشند. رنالد این پیشنهاد را نپذیرفت و در یک دامداری در جزیره منهتن شغلی برای خود پیدا کرد. به این ترتیب کم کم اوضاع خانواده بهتر شد و الکساندر جوان در نیویورک کار خود را به عنوان تحویل دادن شیر آغاز کرد.
در حدود ۱۷۴۵ و زمانی که ۱۴ سال داشت به عنوان دریانورد بازرگان قرارداد بست. او بر روی چند کشتی مشغول به کار شد و سپس در سال ۱۷۵۱ به مدت چهار ماه به بریتانیای کبیر بازگشت.
با آغاز جنگ میان فرانسه و قبایل سرخ پوست در سال ۱۷۵۶، مک دوگال از سوی دربار به عنوان مسئول کشتی تجاری مسلح گماشته شد. در طول جنگ، مک دوگال فرماندهی دو کشتی را بر عهده داشت: کشتی تایگر با ۸ توپ جنگی و کشتی بارینگتون با ۱۲ توپ جنگی. او که فرماندهی لایق و بازرگانی زیرک بود، توانست طی این مدت به واسطه کشتی های مصادره شده و فروش محموله آنها ثروت اندکی به دست بیاورد.
در سال ۱۷۶۳، مک دوگال زندگی دریانوردی را کنار گذاشت. جنگ خاتمه یافته بود، همسرش، نانسی و همچنین پدرش از دنیا رفته بودند. حالا مسئولیت مادر و سه فرزندش بر عهده او بود. از این رو دارایی هایی را که از راه دریانوردی به دست آورده بود، تبدیل به پول کرد. سپس به همراه ثروت ناچیزی که در طول جنگ جمع کرده بود، اقدام به سرمایه گذاری بر روی زمین نمود و به یک واردکننده و بازرگان تبدیل شد. در این دوره، وی به عنوان تاجر برده نیز مشغول به کار بود و برده ای به نام کولرین داشت. تا سال ۱۷۶۷، امور او به خوبی پیش می رفت. وی در ناحیه آلبانی و نورث کارولینا زمین داشت. الکساندر بار دیگر تن به ازدواج داد، این بار با هانا بوستویک، دختر صاحبخانه اش وصلت کرد. اگر چه ثروت رو به رشد آنها برای شان شهرت به ارمغان آورد ولی نتوانست سبب پذیرش آنها از سوی جامعه سنتی نیویورک شود. خانواده های اشرافی و سطح بالای نیویورک همچون لیوینگستون ها و دی لِنسی ها نگاه تحقیرآمیزی به او داشتند و الکساندر را فردی گستاخ و بی فرهنگ می پنداشتند.
