الویه

لغت نامه دهخدا

( الویة ) الویة. [ اَل ْ وِ ی َ ] ( ع اِ ) ج ِ لِواء. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ِ لِواء. علمهای فوج یعنی نشانهای لشکر. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). رجوع به لِواء شود :
گوید بخور کت نوش باد این جام می از بامداد
ای ازدر ملک قباد با تاج و تخت و الویه.
منوچهری.
و الویه از مساعدت نصرت و ظفر افراخته شده. ( جهانگشای جوینی ). || ج ِ لِوی ̍. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به لِوی ̍ شود.

فرهنگ فارسی

پرچمها، جمع لوائ
( اسم ) جمع لوا درفشها بندها.
جمع لوائ بمعنی علمهای فوج یعنی نشانه های لشکر .

فرهنگ معین

(اَ یِ ) [ ع . الویة ] (اِ. ) جِ لوا، پرچم ها.

فرهنگ عمید

= لوا
نوعی سالاد که از سیب زمینی، خیارشور، تخم مرغ آب پز، گوشت مرغ یا کالباس، نخودفرنگی، روغن زیتون، سس مایونز، و آب لیمو تهیه می شود.

پیشنهاد کاربران

mash potato به معنی سیب زمینی له شده ویا خردشده است. ( پوره سیب زمینی )
mash potato

بپرس