الومت

لغت نامه دهخدا

الومت. [ اَ م َ ] ( ع مص ) الومة. رجوع به الومة شود.

الومة. [ اَ م َ ] ( ع مص ) بخل و خست و ناکسی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). لؤم و خست. ( اقرب الموارد ).

الومة. [ اَ م َ ] ( اِخ ) نام موضعی است و بدین معنی بی الف و لام آید. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ذیل اقرب الموارد ). شهری در دیار هذیل. صخرالغی گوید:
هم جلبوا الخیل من الومة او
من بطن عمق کأنها البجد.
و گفته اند الومه وادیی ازآن بنی حرام از نسل کنانه است نزدیک موضعی که حد حجاز از ناحیه یمن میباشد. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

الومه

پیشنهاد کاربران

بپرس